''بس که نالیدم دلم شش گوشه شد...''
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


فروردین 1399
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          





جستجو





  نوهء حضرتِ‌مادر   ...

خاک‌های بقیع عادت دارند که گلباران نَشوند…

مزارِ بی‌ضریح شما مرزِ تمامِ حائل‌ها را شکسته و بین شما و زائران مزارتان مانعی نیست

حتی برای باد

حتی برای باران

و حتی برای تیر هم مانعی نیست

پسر ارباب‌جانم تولدت مبارک

نوهء حضرتِ مادر سلام‌الله‌علیها بر قدوم مبارکت فرشی از گل

میوهءدلِ مولا خوش آمدی 

فقط امسال پدر و عموهایتان هم در غربتِ بی‌زائری همچون شما بودند….اما انگار شما زائران همیشگی را داشتید باد و باران و آفتاب

تولدت مبارک علی جانِ بابا

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1399-01-11] [ 01:37:00 ق.ظ ]





  جشن اَشک‌ها   ...

شاید هیچ وقت فکر نمی‌کردم روزی برسد که شعرهای‌مان برای میلادت روی دستم باد کند.

روزی که نشود حتی کوچه را چراغانی کرد.

روزی که نشود به محبانت شیرینی و شکلاتِ تبرکّی داد.

روزهایی که فقط چشم‌هایمان به دستانِ کاشف‌الکرب توست…. روزهایی که برای میلادتان فقط اَشک بود که میهمانِ دور همی دلهایمان بود…روزهایی که تازه فهمیدیم ما تو را فقط به خاطر تو نخواسته بودیم و حالا که از درهای حرم و هیئت و حسینیه‌ها بسته شده فهمیدیم تو در دل‌های مایی هرجا که باشیم و هرجا که باشی….

کاش این‌روزهای سختِ هجران تمام شود

” گفتم که فراق را ندیدم، دیدم

آمد به سرم از آنچه می‌ترسیدم”

کاش دوباره لطف و کرم خاندان شما شامل حالمان شود و چَشممان منور به نور حرمتان شود

آخ که چقدر دلتنگم برای دسته به سینه عقب رفتن از مقابل ضریح‌تان

به تو از دور سلام

به سلیمان نبی ازطرف مور سلام

به تو از دور سلام 

میزنه برا زیارت دل ما شور سلام

به تو  از دور سلام

به حسین از طرف 

وصلهء ناجور سلام “

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:43:00 ق.ظ ]





  کیهان مچکریم   ...


کتابخانه را مرتب می‌کنم..همه به ردیف کنار هم نشسته‌اند و منتظر همسایه‌های جدید هستند.

آیفون به صدا در می‌آید و صدای موتورِ آقای پست‌چی به پت‌پت می‌افتد…چادر به سر می‌کنم از کنار گل‌های قاشقی مثل تیر می‌گذرم.

وقتی جعبه را با امضایی گل‌و بلبلی تحویل می‌گیرم،حس جویندگانِ طلا را دارم که به معدنِ مادر رسیده‌اند.

درب جعبه را باز می‌کنم و عیدی‌ها را از کتاب‌های خودمان جدا کن، سوا کن برمی‌دارم.

در روزهای قرنطینه چه گنجی بهتر از کتاب و یک لیوان دم نوش بِه و از همه مهمتر شنیدن صدای گرم برادرها از پشت تلفن که بابت عیدیِ فرهنگی تشکر می‌کنند..

دوستان عزیزم کتاب‌ها رو بعد از مطالعه خدمت شما معرفی خواهم نمود….??

کاش روزهای قرنطینه اینقدر برای همه مفید ??باشه، نه مثل بعضی هم‌وطن ها که…..نگم براتون???

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[جمعه 1399-01-08] [ 05:09:00 ق.ظ ]





  اَلکَفیل   ...

سرم را روی بالشت می‌گذارم و آرام آرام اشک‌هایم سُر می‌خورند و به روی ملافهء گل‌دارِ تخت می‌چکند…

صدای روضه حالم را به کربلا برده…

دستم از پرواز کوتاه شده…

نه مشهد، نه قم، نه کربلا همهء خانه‌های امنِ زمین به رویم بسته شده…

بدجوری هوای کربلا، هوایی‌ام کرده

اشک‌هایم بند نمی‌آید و برای اسارتِ دلم در قفسِ بی‌کسی‌هایم ضجه می‌زنم…

دلم پرواز در هوای ارباب می‌خواهد

دلم تاولِ دل دارد از دوریِ اربابش

جانم آب می‌طلبد و دلم از یاد لب‌های خشک خون به لب می‌شود

یاد ارباب برای دوای جان می‌شود و ناگهان مانند فنر به سمت یخچال پر در‌می‌آورم…

مثل اینکه معدنی از طلا را پیدا کرده باشم اشک شوق می‌ریزم و با صدای سیدرضا همخوانی می‌کنم و اشک می‌ریزم 

“به تو از دور سلام

به سلیمان نبی از طرف مور سلام

به حسین‌بن‌علی علیه‌السلام از طرف وصلهء ناجور سلام" 

این گنجینه سوغاتی‌های خودم برای خودم از کربلا بود…

از هر موکبی لیوانی آب برای این روز‌های مبادا

و در آخر بطری پر از آبی از آب‌خوری های حرم

چه لذتی بود سیراب شدن با آب‌ سلسبیل در زندان‌ حماقت‌های انسانی 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1399-01-06] [ 04:39:00 ق.ظ ]





  کیف‌های دست دوزِ من   ...

#هنر_دست_خودم

#شادی‌های‌قرنطینه

سلام دوستان عزیزم
عید مبعث مبارک، از امروز تا روزی که نمدهام تموم بشه هر روز براتون یه کیفِ خودم دوز میزارم.
اگر دوست داشتید نظر بدید.
ممنون

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[جمعه 1399-01-01] [ 11:25:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما