''بس که نالیدم دلم شش گوشه شد...''
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


فروردین 1400
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      





جستجو





  بَحرُ‌الکَرَم    آقام امام حسن   ...

برکت نان بخاطر #حسن است، شاطران از قدیم می گویند
تاجران بزرگ،صبح به صبح، زیر لب “یاکریم” می گویند

سائل از شرمِ در زدن بیگاه، خادم از خاکروبی درگاه
بی نیازند، من نمی گویم! آفتاب و نسیم می گویند

نه دری داری و نه دربانی، نه پس هفت پرده پنهانی
زائران حاجتی اگر دارند به خودت مستقیم می گویند

مرقد ساده ی تماشایی! با تمام وجود تنهایی
از تو با این وجود می ترسند! نرده های ضخیم می گویند

خواستی تا بخاطر زهرا نگذارند خلق پا اینجا
پس تو هم یک مدافع حرمی، عقل های سلیم می گویند

#هشتم_شوال

#سالروز_تخریب_بقیع

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1400-01-28] [ 06:27:00 ق.ظ ]





  حیف جای تو خالی‌ست   ...

#شهیدانهـ❤️

#حاج_قاسمِ_ما⚘⚘

کنون که راهِ حرم ها به رویِ من بسته ست ? ?
کسی به فکرِ پناهِ گدایِ نادم نیست .. ? ?

بلایِ توست که دورِ ضریح ها خلوت
و جایِ آن همه زائر به غیرِ خادم نیست⚘⚘

مرا دعایِ⚘ شهیدی⚘ به هیئت آورده
چه حیف گوشۀ میخانه ? ? حاج قاسم ? ? نیست

شدم خرابِ زیارت یکی مرا ببرد ? ?
کسی به کربُبَلایِ حسین، ? عازم نیست؟! ? ?

#ما_ملت_شهادتیم

#ما_ملت_امام_حسینیم

#حاج_منصور_ارضی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[جمعه 1400-01-27] [ 07:01:00 ق.ظ ]





  یا کریم الصفح   ...

چقدر دلتنگم برای یک افطار در پنجره فولاد ? ? ? ? ? ?
و
یک سحر در بین‌ الحرمین ? ? ? ? ?

دلتنگم برای رَبَّنا در صحن گوهرشاد ? ? ? ?
و
ضجهء اَلعَفو در بابُ الحَسنِ کرب و بلا❣❣❣❣❣❣

دلتنگم برای خَلِصنا یا رَبّ زمزمه کردن در کنج ایوان طلا ? ? ? ? ?
و
اَجِرنا مِنَ النار فریاد زدن گوشهء شش‌گوشه ? ?

خدایا دلتنگیم برای دیدار دوبارهء روی ماهِ کریمِ اهل‌البیتت ❣❣❣❣ برای جشن‌های شیرین شده با نام امام حسن علیه السلام ? ?
جانِ جانان ? ? ? برسان شبی ما را به کوچه‌های کوفه و شب‌های نمازِ مولا در محراب ? ? ?
خدایا رمضان از راه رسید ❤ ❤ ❤ و باز ما ماندیم و باری از درد و گناه ما را ببخشای به کَرَمَت یا کَریمَ الصَفح ? ? ? ? ?

#دلنوشته_های_طلبهء_اربعینی

#بس_که_نالیدم_دلم_شش‌گوشه_شد

#به_قلم_خودم

#ما_که_خاکستر_شدیم_ارباب

#یا_ایها_العزیز_برام_دونه_بریز

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1400-01-24] [ 06:54:00 ق.ظ ]





  من و دست‌دوخته‌های چرمی   ...


از هنرِ دست بر روی چرم‌های بی‌جان
زندگی را نقش زده‌ایم. ? ? ?

? ست کیف‌های مادر و دختری
? ست کیف‌های عروس و داماد
? کیف‌های دوشی به سبکِ سنتی و مدرن
? انجام تیکه دوزی و چهل‌تکه دوزی بنابر سلیقهء شما و هنر دستان ما

⚘⚘چرم سادات تلفیقی از هنر و خلاقیت بانوان سرزمینم ایران⚘⚘
لطفا ما را همراهی بفرمائید……..

@sadatcharm

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1400-01-17] [ 02:16:00 ق.ظ ]





  شهیدِ من   ...


اولین دیدار ما در مسیر بود
جایی حوالیِ عمود 285
عمودِ موکب امام رضا علیه السلام
میان سیل جمعیت خیره به عکسِ کوله‌پشتی یکی از زائران برق نگاهش در عمیق‌ترین قسمت خاکستر نشین دلم اثر کرد و از همان روز شد شهیدِ دلِ بی‌قرارِ من
شهیدِ علی‌اکبریِ قمحانه
شهیدِ جانبازِ فتنه و ارباََ اربا شده در معرکهء سوریه
شهیدی که داستان‌ها دارد دستگیری‌اش از اهل زمین
شهیدی که همراهم شد تا قلبِ ضریحِ ارباب و گوشه‌ای از پنجره فولاد
شهیدی که به احترام همراهی‌اش در میان ازدحامِ زوارِ حرمِ علمدار ، خادمان برایم راه باز می‌کردند تا انفرادی زیارت کنم سردابِ سقا را

نمیدانم همراهی‌ات در هر سالِ سفرِ اربعینِ من چه سرّی داشت که یا من به می‌رسیدم برای راهپیمایی با تو، یا این تو بودی که همراهِ خاکسترهای من پر میزدی و با کولهء زائران خودت را کربلایی میکردی ? ? ? ? ?
هرچه که بود تو بودی تا من با نوای تو گریه کنم مسیر نجف تا کربلا را
هرچه که بود تو بودی که شریک شدی در روزی اشک‌های محرمِ من
هرچه که بود حمداََ لله که از جانب ارباب بود ….حتی همین عکس نائب الشهید بودن من از جانبِ شما

امروز روز پر گرفتن توست و بازهم منم که پر پر میزنم در هوای زیارتِ آسمانِ نم‌گرفته و ابری کربلا
همان جایی که من به وصل رسیدم بعد از عمری فراق
جایی حوالیِ دلِ خودم و دستانِ دستگیرِ تو و ارباب

#به_قلم_خودم

#همراه_اربعینی_من

#دلنوشته_های_طلبهء_اربعینی

#ما_که_خاکستر_شدیم_ارباب

#شهید_حسین_معزغلامی

#بس_که_نالیدم_دلم‌شش‌گوشه‌شد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[جمعه 1400-01-06] [ 10:50:00 ق.ظ ]





  آخرین دختر   ...

کتاب را که ورق میزنم

از دیدن و خواندن بعضی از کلمات میخکوب میشوم

انگار شوکی عمیق به تمام حواس پنجگانه ام وارد شده باشد.

روزی که کتاب را از نمایشگاه بهمن میخریدم فکرش را هم نمی کردم دو شب محتوای این کتاب کابوس شب هایم باشد

کابوسی که فقط از باب جنس مونث بودن و زیر پا گذاشتن کرامت انسانی افراد در گیرم کرده بود…

اگر به عقب برگردم و قرار باشد آگاهانه برای دومین روز فروردین کتابی  از کتابخانه بردارم تا از دست بی‌حوصلگیِ بهاری فرار کنم،  هیچ‌وقت این کتاب را انتخاب نمی کردم، نه از این جهت که کتاب بدی بود از این بابت که برای روزهای آرام و دبشِ اول سال کمی سنگین بود

از این بابت که درد یکباره راوی شده بود کابوس دوشبِ خوابهای آشفتهء من

داستان کتابِ ” آخرین دختر” روایتی است از * نادیا مراد*  دختری ایزدی از روستای کوجو در عراق 

دختری که در سال ۲۰۱۴ بعد از حمله داعش به روستایشان و نسل کشی مردان روستا ،  اسیر دستانِ دیو‌هایی میشود که حتی تصورش برای  منی که از صدای ترقه و بمبک های چهارشنبه سوری وحشت دارم کابوس است و یک کابوس وحشت ناک

کابوس اسیر شدن درمیان نامحرمانی که تو را میخرند و می فروشند و برای تنبیه فرار از دستشان ، باید تن به ذلت بدهی

ذلتی که مرگ را گوارا و شیرین جلوه می‌دهد تا نفس کشیدن در آغوش تروریستی که بوی عرق تند و باروت میدهد و از سبیه*  اش استفاده جنسی میکند.

داستان نادیا کاش هم اسمش کتابش داستانِ آخرین دختری باشد که کتاب می‌شود برای ….
پ.ن

خواندن این کتاب را بنا بر روح مردم آزاری به شدت پیشنهاد میکنم

داستان دختری که نه جنگیده و نه مقاومت کرده بلکه عمیقا زخم خورده و درد کشیده  و عزیزانش را از دست داده و چون ایزدی مسلک بوده کافر خطاب شده و حالا که نه امنیت دارد و نه سلامت جسم ، به دریا زده و روایت کرده برده جنسی بودنش را برای جهانیان تا روزی داعش و حامیانش را به دادگاه بکشاند.

#به_قلم_خودم 

#یک_جرعه_کتاب 

#دلنوشته_های_طلبهء_اربعینی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[پنجشنبه 1400-01-05] [ 07:54:00 ب.ظ ]





    ...

داشت از پنجره بیرون را تماشا می‌کرد، خوب که با خودم فکر می‌کنم انگار مامور بود تا آنجا بنشیند و از قلم نیافتد.
واقعیتش داستان از آنجایی شروع می‌شود که برای تبلیغ به روستا آمدم و کلاس‌ها شروع شدند اوایل کم بودند اما به لطف خدا انگار نمک کلاس زیاد شد و جمعیت بیشتر شدند اما چشم‌های مرا دوستانی گرفتند که ظاهرا هموطن نبودند اما همدل بودند به اندازهء مزارشریف تا خود مزارِشریفِ مولاجان، همدل بودند و هم مذهب.
کم‌کم بازار دوستی‌هایمان گرم شد، بعضی با عشق عجیبی سرکلاس‌ها حاضر بودند ، گرم‌تر که گرفتیم فهمیدم از خانواده‌های #تیپ_فاطمیون هستند
شهید داده‌اند
عزیز گم کرده‌اند
گاهی به ناحق طعنه شنیده‌اند
و از همه درد‌آور تر نیازمندند ، نه لقمه نانی و آبی بلکه نیازمند رویی خوش از ما…
دیشب وقتی بعد از مدت‌ها برای پخش ارزاق و بسته‌های میوه به مناسبت نازِ قدومِ مبارکِ #بَحرُالکَرَم آقا جانم امام حسن مجتبی علیه‌السلام به روستا رفتیم، علی پشت پنجره بود و به ما نگاه میکرد ، جلوتر که رفتم سلام داد
پرسیدم علی چند نفرید؟؟
گفت؛ خاله تا قبل عید 5 نفر بودیم اما بابام از وقتی مدرسه‌ها تعطیل شدن دیگه خونه نیومده، بابام تو سوریه شهید شده اما نیاوردنش خونه ، ما الان 4 نفریم
نمیدانم چرا این شب‌ها درد روی سینه‌ام چمباتمه زده بود و با این حرف علی بغضم شکست و اشکم به مشک رسید.
بسته را دادم به علی و فرار کردم. ? ? ? ?

پ.ن عذر خواهم حتی حالا هم حال خوشی ندارم برای نوشتن اما خواستم بگویم در این شب‌های همدلی خانواده‌های شهدای فاطمیون را هم دریابید که این #همدلی_مومنانه ، برای این مومنینِ‌غریب واجب تر است.
# به_قلم_خودم

#بَحرُالکَرَم

#حتی_نوادگان_تو_صاحب_حرم_شدند

#شهدای‌تیپ‌فاطمیون

#دلنوشته_های_طلبهء_اربعینی ? ?

#بس_که_نالیدم_دلم_شش‌گوشه_شد

#ما_که_خاکستر_شدیم_ارباب

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1400-01-04] [ 09:10:00 ب.ظ ]





  آقای بی‌حَرم حَرَمَت در قلب ماست   ...

رسمِ افطار دادن
از همان زمان
به ما رسید که مادر برای تولدِ
حَسَن جانش

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:10:00 ب.ظ ]





  ارباب‌جانم   ...

⚘ارباب جانم⚘
دَر شَهرِ تو هَر چیز دَهَد مَزِهء باده
اَنگور….
رُطَب….
حَتی هَمین چایی ساده

#دلتنگ‌تو‌ام‌سخت‌،ولی‌درد‌زیاد‌است.

#ما_که_خاکستر_شدیم_ارباب

#بس_که_نالیدم_دلم_شش_گوشه_شد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:09:00 ب.ظ ]





  به عشق علی   ...

به عشق علی
چه نمازی بشود ❤ جنت‌العلی ❤ وقتی تو موذن ⚘⚘⚘بشوی شیخ جماعت پدرت ? ? #ما_که_خاکستر_شدیم_ارباب #تولدِ_دردانهء‌ارباب #یاعلی‌اکبر_علیه‌السلام #یا_ایها_الارباب_به_هوای_حرمت_محتاجم ? ?

https://whoisemamhossein.kowsarblog.ir/به-عشق-علی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:08:00 ب.ظ ]





  به عشق علی   ...

چه نمازی بشود ❤ جنت‌العلی ❤
وقتی
تو موذن ⚘⚘⚘بشوی
شیخ جماعت پدرت ? ?

#ما_که_خاکستر_شدیم_ارباب
#تولدِ_دردانهء‌ارباب
#یاعلی‌اکبر_علیه‌السلام
#یا_ایها_الارباب_به_هوای_حرمت_محتاجم ? ?

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:08:00 ب.ظ ]





  خوش به حال کاظمینی‌ها    ...

دلم کمی هوای حرم میخواهد⚘⚘
کمی نم‌نم باران
و
اذن دخول از جانبِ باب‌الرضا
برای وصل به حریمِ دو نور در حرمینِ کاظمین⚘⚘⚘⚘
یا باب الحوائج بطلب

#بس_ که_ نالیدم_دلم‌شش‌گوشه‌شد

#به_قلم_خودم 

#دلنوشته_های_طلبهء_اربعینی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:12:00 ب.ظ ]





  عاشقانه‌ای‌با‌ حرم   ...

دلتنگی گاه مثل کلاف بافتنی مادربزرگ‌ها می‌شود و به دست نوه های بازیگوش، پیچ در پیچ می‌شود و گره کور می‌افتد.
حال این روزهای من دور از حریمت همان گرهء کور است که به دست دنیای مسافت ها افتاده و دلم را تنگ ضریحت کرده…
یا اَیُها الاَرباب دلتنگم برای سلامی از جانب ِباب الحَسن به جانب ِ ضریح ِسقایت.

دریاب دلی را که بُعد دنیا دلتنگش کرده به ملکوت ِحریمت.

#به_قلم_خودم
#دلنوشته_های_طلبهء_اربعینی ? ?
#ما_که_خاکستر_شدیم_ارباب
#بس_که_نالیدم_دلم_شش_گوشه_شد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 12:09:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما